خالق مانگای When They Cry، یعنی ریوکیشی۰۷ (Ryukishi07)، که نویسنده داستان بازی ترسناک Silent Hill f است، در مصاحبهای جدید به تبیین این موضوع پرداخته که چرا زنان در آثار ترسناک ژاپنی دارای نقش کلیدی هستند و چگونه او آنها را بهطور همزمان دوستداشتنی، ترسناک و الهامبخش توصیف میکند. وی بیان میکند که این احساس ترس و احترام، عامل اساسی جدیگرفتن شخصیتهای زن در Silent Hill f به شمار میآید.

زیگموند فروید چند نظریه را برای تشریح این که چرا برخی مردان از زنان هراس دارند، ارائه میکند که یکی از کلیدیترین آنها، ترس ناشی از احساس ضعف یا از دست دادن کنترل است. به عبارتی، مرد ممکن است احساس کند که در برابر زن آسیبپذیر است. ژاک لاکان نیز اظهار میکند:
چنین مفهومی به نام زن به صورت یک کل واحد وجود ندارد؛ هویت زنانه باید در چارچوب وسیعتری از انسانیت تعریف شود و نمیتوان آن را در یک مفهوم ثابت گنجاند.
ریوکیشی۰۷ در مصاحبهای با وبسایت GamesRadar+ در پاسخ به پرسش اهمیت شخصیتهای زن در آثار وحشت ژاپنی، ابتدا عذرخواهی کرده و توضیح میدهد که نظرات او بازتابی از دیدگاههای شخصیاش هستند و ممکن است برداشتش کامل نباشد. او ادامه میدهد که بر اساس نظر او، تماشاگران این ژانر بیشتر مرد هستند و برای بسیاری از آنها، جنس مخالف غالبا احساسات گوناگونی را به وجود میآورد؛ احساساتی که از جذابیت و محبت شروع میشود و به ترس، اضطراب و ناآرامی منتهی میشود. به همین دلیل، زنان در آثار ترسناک ژاپنی معمولاً به عنوان شخصیتهای اصلی یا تم غالب ایفای نقش میکنند، چرا که واکنشهای احساسی ناشی از حضور آنها میتواند منبعی برای خلق درامهای پیچیده، چندوجهی و تأثیرگذار باشد.
با این حال، احساسات ریوکیشی۰۷ نسبت به زنان فراتر از این توضیحات سطحی است و او ارتباطی چندلایه و سرشار از تضاد با این موضوع دارد. Silent Hill f نمونهای بارز از همین رویکرد چندبعدی است. این بازی که در ژاپن سنتی و سختگیر دهه ۱۹۶۰ روایت میشود، فضای اجتماعی آن دوران را که در آن از زنان انتظار میرفت دختر یا همسر خوبی باشند به شکل نوعی ترس روانشناختی به تصویر میکشد؛ ترسی که از درون همان انتظارات فرهنگی، محدودیتهای اجتماعی و فشارهای پنهان شکل میگیرد و به صورت موجودات و موقعیتهای ترسناک در بازی تجلی مییابد.

دشمنان در این بازی به عنوان تومورهای بدخیمی که نوزادان قاتل تولید میکنند، عروس سفیدپوشی که مه مرگباری را منتشر میکند و همچنین شخصیت اصلی، هیناکو، که با وجود مهربانی و آسیبپذیریاش، در نهایت تنها کاری که برای نجات دیگران میتواند انجام دهد این است که همه را با یک لوله فلزی بکشد؛ اقدامی که خود نشاندهنده فشارهای اجتماعی و انتظارات سنگینی است که جامعه بر او تحمیل کرده است. ریوکیشی۰۷ به وضوح بیان میکند:
برای من، جنس مخالف (زن) همواره مورد احترام بوده، آن را میپرستم، با آن ارتباط برقرار میکنم و از آن میترسم. چیزی که به آن علاقهمند هستم، همیشه ترس را به همراه دارد و در عین حال، مرا مجذوب خود میکند.
او تأکید میکند که هیچ یک از داستانهای ترسناک که تا کنون نوشته، بدون حضور زنان هرگز کامل نخواهند بود و این حضور برای شکلگیری فضای احساسی و معنایی ضروری است. با این حال، نوشتن این داستانها به او کمک نکرده که زنان را بهتر درک کند. او همچنان آنها را موجوداتی رازآلود میداند و بیان میکند که داستانهایی که برایشان مینویسد، نوعی ادای احترام به شمار میآید؛ تلاشی برای نزدیک شدن به چیزی که هرگز به طور کامل درک نمیشود. او ادامه میدهد:
هیچکدام از ما هرگز نخواهیم توانست زنان را به طور کامل درک کنیم. ادعای چنین چیزی بسیار خودپسندانه است؛ با این حال باید یکدیگر را به درستی دوست بداریم، احترام بگذاریم و بپذیریم که همیشه درک یکدیگر تا حدودی ناقص خواهد بود.
ریوکیشی۰۷ در انتهای صحبتهایش میافزاید:
کار کردن بر روی مضامینی که حول محور زنان شکل میگیرد، بزرگترین نشانه احترامی است که میتوانم به آنها تقدیم کنم.
